هیوندای

به گزارش همشهری، «درون قهوه خانه بودم که شنیدم جوانی معروف به رضا موش با ۲ نفر دیگر خلال دستبرد به خانه ای، رجولیت را به قتل رسانده و فرار کرده اند». مرد جوان وقتی این سرگذشت را در یک جمع خانوادگی درود می کرد، خبر نداشت یکی از زوجه هایی که در جمع حضور دارد از بستگان مقتول است و همین گفته هایش باعث دستگیری مظنون فراری خواهد شد. به گزارش همشهری، ۲۸آبان ماه سال گذشته وجود که گزارش قتل جوانی ۲۸ساله به پلیس و متهم جنایی تهران اعلام شد. مقتول درون خیابان چاقو خورده و پس از انتقال به درمانگاه با وجود تلاش پزشکان جانش را از مشت داده بود.

در چنین شرایطی گروهی از کارآگاهان پاسبان آگاهی راهی محل وقوع شدند و تو معاینه ها نمودار شد که ۳نفر به قصد دزدی وارد خانه ای حوالی مهرآباد جنوبی شده اما سر بزنگاه صاحبخانه رسیده و آنها مجبور به فرار شده بودند. با این حال پسر همسایه با شنیدن فریادهای «دزد، دزد» صاحبخانه بااطلاع ماجرا شده و بوسیله تعقیب دزدان پرداخته و موفق شده بود که یکی از آنها را گیر بیندازد. پسر همسایه با جیب بر درگیر شده و مانع گریختن او شده بود اما سارق تقلا می کرده از مخمصه ای که گرفتار شده بود، فرار کند و در همان لحظه طرار دیگر برای نجات همدستش با دشنه ضرباتی بوسیله کبیر همسایه زده و همین باعث شده تا بالغ مجروح، سارق را رها درنگ. پس از این حادثه، هر ۳سارق موفق بوسیله فرار شدند و غمناک شدن بالغ همسایه باعث شده حیات که دیگر هیچ کس جرأت نکند بوسیله دزدان نزدیک و مانع فرار آنها شود. پس از فرار دزدان نیز جوان همسایه به بیمارستان منتقل شد ولی شدت جراحت او به حدی بود که جانش را از دست قسط. خاطره گویی

به عقب قتل جوان ۲۸ساله، تحقیقات بخاطر کشف کردن کریه از عاملان جنایت آغاز شد ولی دزدان حرفه ای عمل کرده بودند تا ردی از خودشان به جا نگذارند. ماه ها از این حادثه چشم پوشی و هنوز سرنخی از قاتلان به دست نیامده وجود تا اینکه مدتی قبل اتفاق عجیبی عارض رحم. یکی از سارقان اسمی به رضا موش که در یک جمع دوستانه بوسیله برهان مصرف مشروبات الکلی کنترلش را از دست داده بود، بخاطر خودنمایی شروع کرد بوسیله حرف زدن درباره روز سرگذشت و اینکه چطور پسر شباب را بوسیله کشتار رسانده است. یکی از دوستان وی که این سرگذشت را شنید، مدتی بعد آن را در جمع دوستانش داخل قهوه خانه ای تحسین کرد و گفت که چطور رضا موش و ۲نفر دیگر هنگام اختلاس از یک بناء دست به قتل پسری جوان زده اند.

آن روز اما در در قهوه خانه مردی بوسیله صیت رحیم نامی به رحیم صافکار هم حضور داشت که حرف های پسر کبیر را درباره این جنایت شنید. او که گوشش را تیز کرده بود، شنید که قتل از سوی فردی معروف به رضا موش و ۲ نفر از دوستان دیگر او رخ داده است، همه این وقوع درون خاطرش ماند تا اینکه چند روز بعد اتفاق دیگری رخساره داد. آن روز رحیم صافکار داخل یک جمع خانوادگی وجود که بحث به بزه و جنایت کشیده شد. او همچنین همان حرف هایی را که تو قهوه بناء شنیده بود، مدح کرد. از قضا در آن جمع یکی از بستگان مقتول حضور داشت که پس از شنیدن ماجرا و اطلاعاتی که رحیم داده بود، با قوم مقتول رابطه گرفت و موضوع را بازگو کرد. دستگیری

قوم مقتول فورا در اداره آگاهی تهران مجهز شد تا سرنخی را که بوسیله دست آورده بود، پیش روی تیم جستجو راحتی دهد. حدود یک سال از قتل گذشته بود ولی هنوز کریه از عاملان این جنایت درون دست نبود و اکنون آنها متوجه شده بودند که قتل توسط ویژگی نامدار به رضا موش عارض گرفته است. با اظهارات قوم مقتول، تحقیقات برای دستگیری این مرد آغاز و مشخص شد که او چند لحظه قبل به تهمت دزدی لوازم در خودرو گرفتار شده و هم زمان حال درون زندان تهران ارشد است. همین کافی وجود تا او بخاطر تحقیق به شعبه ششم دادسرای امور جنایی تهران منتقل شود و پیش روی قاضی احسان زمانی دون بازجویی فراغت بگیرد. رضا وقتی پی برد که دستش رو شده، مدعی شد که قتل را یکی از دوستانش اسمی به «هم دست چشم» انجام داده و چون آنها شباهت ظاهری با هم دارند به اشتباه بچه های نگرش کنیه او را بوسیله عنوان قاتل در جمع های دوستانه به اصطلاح آورده اند.

قاضی اما این برهان را قانع کننده ندانست و پرسید: شباهت قشری که دلیل نمی شود کنیه شما در جمع گفته شود. همه گفته اند که تو با شرکت دوستانت وارد خانه شده ای و سپس تیمار کشتار را انجام داده ای. بازپرس پاسخ عدل: نه صحت ندارد. من شنیده ام که «ممد چشم» با دوستانش ترور را انجام داده است. ما هنگفت شبیه غصه هستیم؛ از دید جثه و رخساره. تنها تفاوتمان تو چشمانمان است.

ممد چشمانی درشت دارد اما چشمان غلام ریز است؛ به همین دلیل او نامدار شد به ممد چشم و غلام رضا موش. ما اصلا با بی قراری حکم نمی کردیم. غلام با ممدچشم چند سال پیش در زندان قرمز حصار آشنا شدم. هردوی ما به اتهام حمل مواد دستگیر شده و تو یک سلول بودیم. حدود ۴ماهی درون زندان بودیم و پس از آزادی تیمار هرازگاهی یکدیگر را می دیدیم اما با اندوه سرقت نمی کردیم. من به تامل تامین هزینه مواد داخل فقره دزدی افتادم. البته پیش از این کارم دزدیدن نبود. شابلون زن بودم. چند وقتی هم رخت داخل خودرو سرقت می کردم. تخصص من دزدی از مسکن ها نیست ولی شنیده ام تخصص «ممد چشم» سرقت از خانه هاست. بازپرس: او بخاطر داخل از قتل عددی زده است؟

متهم: خیر اما غلام از دوستان دیگرم شنیدم که او طی سرقت دست به قتل زده است و اینک فقط به خاطر شباهت ظاهری مان من گیر بی ریا ام. قاضی: علاوه کنار اختلاس سابقه فرار اندوه داری. سانحه چه بود؟

از دادسرا فرار کردم. چندماه پیش بود که به افترا اختلاس برده شدم و مرا به دادسرا بردند. لباس شخصی به تن داشتم و در برابر لاغر و ریزنقشم موفق شدم دستبند را از دستانم خارج کرده و از دادسرا فرار کنم. ۵۶روز فراری بودم. داخل این مدت به کارگاه هنری شابلون زنی می رفتم تا اینکه رسم سالگرد فوت پدرم رسید. وقتی برای همکاری تو رسم حاضر شدم، پلیس دستگیرم کرد و به زندان رفتم. باورکنید من مردم حسابی بودم، مغازه لباس فروشی داشتم اما ورشکست شدم و اعتیاد فاش کردم. همین باعث نابودی ام شد. دزدیدن و محموله مواد را مقبول دارم اما کشتار را نه. من کسی را نکشته ام، عقیده کنید. تحقیق از بازپرس ۳۵ساله که تمام شد، بازپرس جنایی وی را با قرار قانونی در اختیار مأموران سازمان دهم پلیس آگاهی تهران قرار رحم و بازجویی از او بخاطر کشف ریشه ادامه دارد.
  • ۹۸/۰۸/۲۲

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی