هیوندای

رفته بودیم سیر. از کنار دریا و جنگل و کوهستان گذشتیم. از دشت و کویر گذشتیم. از ارتفاع کوهستان های پرشکوه و دره های سبز پوشیده از آواز پرندگان گذشتیم. همه به نشانه فکر می کردند و این که اگر جای دهش جلوه گر کردیم بایستیم و عکس بگیریم، فکر من ولی پیش عمر هایی بود که در چنین مکان هایی حیات دارد.

عمر درون خلقت حتماً تفاوتی بزرگ با زندگی میان خانه های اهتزاز و بی نهایت دارد. این جا زندگی پر ته رنگ برنده است؟ حقیقی مرطوب است؟ دلنشین زیرفون است؟ پر نوا پر حرارت است؟ نه، هر کدام از این ها می تواند باشد و هیچگاه کدام نیست. چیزی فراتر از تشریحی ساده است.

چیزی، وسیله ای، در دل طبیعت وجود دارد که بوسیله زندگی ها و آدم های این جا ها نشر می یواش. آن مایه در حیات آدم ها مسئله می یابد، به دل و مشت و ذهن آن ها می رسد، بعد آوازی می شود در قلب، قاب عکسی می شود در ذهن و گاهی تصویری متلون می شود پهلو کاغذ، که دست هایی هنرپیشه آن را کشیده اند.

رازی درون فطرت وجود دارد که عمر مردم نهاد نشین را بی نظیر می بطی ء. رازی که من هنگام سفر و عبور کردن از طبیعت، آن را تو قلبم درک می کنم؛ اما نمی توانم توصیفش کنم.

گاهی انسان ها از این که کلمه ها محدودند و نمی توانند همه ی حس ها را توصیف کنند گله می کنند، اما غلام می گویم «خدایا ممنونم که ذهن را آفریده ای؛ که چنانچه کلمات نمی توانند حسی را توصیف کنند، ذهن می تواند آن درک را تصور کند؛ همان حس هایی که به ما می گویند زندگی می تواند منحصر بوسیله فردتر از آن باشد که ما درک کرده ایم.»
  • ۹۸/۰۲/۲۹

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی